بیچاره بلبل !
که حتی ترسیم سیمای اش
در دفترچه های عقاید
با اشکال* فراموشی روبروست.
بیچاره بلبل
که قرنی است
در سرزمین من
ـ در کویرستان های پرورش خارها
و جمعیت های حمایت از زمستان ـ
به انتظار بهار نشسته است.
بیچاره بلبل
با حکم بازنشستگی اش چه کند؟
بیچاره بلبل
با پرش ناگزیر از شعرها چه کند؟
ـ و نه چون یک پرنده
چون حبابی ـ
و ترجمه پروازش در تلکس های شعر
اینگونه انعکاس خواهد یافت:
"حبابی پرید به آسمان
و حکم قتل خود را امضا کرد."
و سال های سال پس از قتلش
شاگردان با حراس حفظ می کنند
و در روزهای امتحان
برای معلمان خواب آلود
خواهند خواند:
:" بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش"
و شاعران محافظ
در شب های شعر
ـ بر پا شده از سوی
جمعیت حامی زمستان ـ
خواهند خواند:
" گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش"
سروده شده در شهریور ۶۷
* کلمه "اشکال" را با فتحه بر روی حرف "الف" بخوانید.
با سپاس