سال ها پیش نوشته بودم :" در روزگاری که عرفان / در لباس دلقکان سیرک درآمده است." ....

آن سال ها (سال هایی که شاید شما به خاطر نیاورید....سال های اوایل دهه هفتاد) بحث ها می کردیم با دوستان هم فکر ... و همه به یک نتیجه می رسیدیم که کار فرهنگی مقدم بر هر اقدامی دیگر است .

ما آن سال ها .... انقلاب مشروطه ...نهضت ملی شدن نفت ... و انقلاب اسلامی  را ..  در یک صد ساله اخیر پشت سر گذاشته بودیم ... که دو تایشان با کودتا نابود شده بودند.

بحث می کردیم ...بحث می کردیم ... بحث می کردیم ...گویی نقطه آغازین بحث ...نقطه پایان هم می شد ...گویی در محیط دایره واری گرفتار می شدیم ... گویی.

قبلترهای اش من کاری تحقیقی کرده بودم درباره "فره ایزدی" که گویا از همان ابتدای شکل گیری نطفه جایی از جغرافیای جهان که امروز ایران می نامیمش... تبدیل به اصلی ترین نقطه تفکر همه ایرانی ها در طول تاریخ شده بود ... تاریخ را که می خواندی یک شاه بود و بلافاصله تئوری وصل به آن "فره ایزدی".

و ما باید از کجا آغاز می کردیم؟ - کار فرهنگی را-

امروز به یکباره به یاد همان نوشته سال ها پیش افتادم :"در روزگاری که عرفان/ در لباس دلقکان سیرک درآمده است."...

و به یاد آوردم تمامی تاریخ معاصر را .... و به یاد آوردم ....تنوری "فره ایزدی" را .... و به یاد آوردم جنگ های بی شمار درون سرزمینی جغرافیایی به نام ایران را .... پسر ...پدر را می کشت تا به جای اش نشیند و تو گویی آب از آب تکان نمی خورد ... باز همه رعایا می شدند .... و کرنش وار پیرامون شاه .

بعدها ایرانی ها یاد گرفتند انقلاب کنند و به خواستهاشان برسند ...انقلاب مشروطه که حتی از انقلاب روسیه هم زودتر رخ داد و به نوعی حرکتی پیشتاز در همه جهان بود ... ایرانی ها را پس از چندی سرور و شادمانی .... غمگین ساخت ... با آنکه مجلس ساخته بودند تا شاه دیگر فرمانش مطلق نباشد و نظام مشروطه شود ....یعنی شاه ...سمبل وحدت ملی باشد و همه چیز مشروط در گرو رای مجلس و اجرای کار بلدان اجرایی .... تبدیل شد به هرج و مرج ....هرج و مرج که نه .... ایرانی ها دنبال گم شده شان شاید می گشتند:"فره ایزدی" ... یک اقتداری که تنها ید قدرت او باشد و با تشری همه چیز را سر و سامان بدهد .... و خب رضا شاه آمد ... و در تاریخ خوانده ایم که چگونه مردان را کلاه به سر کرد و زنان را بی حجاب .... و طلاب را به سرباز خانه ها! .... و ما دلمان برای آزادی دوره مشروطه لک زد ... رضا شاه  شهرسازی کرد و ایران زیبا شد .... اما باز وقتی جنگ جهانی دوم شد و او رفت .... از سال قحطی هم که گذشتیم ...احساس کردیم "وه چه هوای تازه ای برای نفس تازه کردن ..."

من چه می گویم ؟ ....خودم هم دیگر به درستی نمی دانم ... تنها می دانم ....بهتر آن است که بگویم به این نتیجه رسیده ام که اگرچه باید کار فرهنگی کرد ... و اگرچه برخی ابرفرهنگ ها را خیلی سخت می توان از بین برد که تاریخ چند هزارساله گواه آن است ... اما خصوصیت دیگر همه ما را سعدی به درستی شرح می دهد که همه کس عقل خود به کمال بیند و فرزند به جمال. ... و ما خودمان عمود فکر می شویم ....افکار هم را بر نمی تابیم ... و از سر لج و لج بازی حاضریم به خودمان زیان برسانیم تا ثابت کنیم مرغ همسایه غاز است!

بر من ببخشایید از این همه پریشان گویی ... اما امروز مدام فکر کردم ... چه چیزی مرا وابسته به این جغرافیا و مردمش می کند ؟ ... تاریخ ؟ ....زبان؟ ....

وقتی در خیابان دود تا انتهای گلوی ام رفت ....وقتی می بینم هیچ کسی به فکر هیچ کسی نیست .... کاش تنها این بود ...هیچ کسی به واقع به فکر خود نیست ...اگرچه از صبح تا شب سگ دو می زند و به خیالش خود را ثابت می کند با مدرک گرفتن ... ثابت می کند با پول درآوردن ...ثابت می کند با .... نمی دانم دیگر ...نمی دانم .

خیلی وقت است با این جغرافیا بیگانه ام ...اما مجبور به گذراندن میانه ای از مرگ و زندگی در آن .

کاش می شد ...کمی عوض شویم ....

نه من ابتدا خودم را می گویم ....کاش می شد کمی عوض شویم ...ستم بر خود نکنیم .... و آن وقت شاید ابرفرهنگ های رفته در ذهنمان برای همیشه می رفت.

امشب می خواستم سرم را به دیوار بکوبم ...جای اش آمدم این چرندیات را برای شما نوشتم ...شاید باید همان سرم را به دیوار می زدم که دیگر پریشان فکری و پریشان نویسی از یادم می رفت .

و من سرم را به " دیوار" می کوبم ...شاید "در" حساب دستش بیاید .

راستی به نظرتان چند ملت در دنیا مثل ما هست که انقلاب مشروطه کند ...نهضت ملی نفت کند ... پیشتاز جهان و منطقه شود .. و بعد از چند صباحی  جام پیروزی را به دیگران بدهد ...

و من باز  سرم را به " دیوار" می کوبم ...شاید "در" حساب دستش بیاید ..."در روزگاری که عرفان در لباس دلقکان سیرک ..".

 راستی یکم ماه دوازدهم چه اتقاقی را شامل می شود؟...شاید در تقویم ذهنهایمان سال آینده بدانیم ...مثل خیلی دیگراز تاریخ ها ...

من چهار روز پیش کجا بودم ؟ ...جایی پر از آرامش خیال ... و از دیروز این افکار ناخوشایند به سراغم آمد.

در کتاب آمده است ثمود ، لوط و بسیاری دیگر از پیامبران هر چه در توان داشتند امر به معروف و نهی از منکر کردند... اما کارگر نیفتاد که نیفتاد...عاقبت خداوند به آنها فرمود خود و دیگر به آیین پاک گرویدگان از میان قوم خارج شوید ...به سرزمینی دیگر روید ... چون فرمان هلاکت بر آنها قرار گرفته است.

و به یاد داشته باشیم .... خدا هیچ گاه بر بندگانش ستم نمی کند .... مثال خیلی کوچکی می زنم که از ذات حق بسیار به دور است ...اما شما تصور کنید .... اختراعی کرده اید ... نه اصلن یک اتاق را رنگ کرده اید ....ماشینتان را به دست خودتان تعمیر کرده اید ... آیا می زنید اختراعتان را خراب می کنید ... یا اتاق تازه رنگ شده را دیوارهای اش را نابود می کنید ... و یا ماشینتان را بنزین روی اش می ریزید و آتش می زنید....

پس چگونه خداوند می تواند به آنچه آفریده ستم کند؟ ....خداوند خود می فرمایند آنچه می بینید از خوبی و بدی که بر شما واقع می شود نتیجه اعمالی است که پیشاپیش برای خود فرستاده اید .

یک بار دیگر در ذهنم به ایران ...مردم ایران - از جمله خودم- فکر می کنم ...پیشاپیش چه ها برای خود فرستاده ایم.

باز هم از اینکه پریشان نوشتم عذر می خواهم .

خدایا آرامش چهار روز پیش را به من ببخش ...

پی نوشت از نوع همان هایی که برخی پیشاپیش برای خود می فرستند:

به گزارش ایرنا، بهمن دری معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: “طی یک سال گذشته و پس از اغتشاشات انتخابات ریاست جمهوری تاکنون ۳۵۰ عنوان کتاب با موضوع «فتنه» چاپ و منتشر شده است که سهم زیادی در روشن شدن چهره واقعی فتنه‌گران داشت.”

وی عصر روز چهارشنبه در آیین گشایش سیزدهمین نمایشگاه کتاب سیستان و بلوچستان افزود: پیش بینی می شود این رقم تا سال آینده به یک هزار عنوان برسد.